آیا عراق دموکراتیک خواهد شد؟
بازنمایی یک تجربه برای افغانها


*یاسین رسولی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
     ۱- برای سنجش دموکراسی ابتدا سطوح دموکراتیک را یادآور می شویم:

1-1- در سطح اول دموکراسی در ظاهرخلاصه می شود‏‎؛ حتی دیکتاتورها هم ادعا دارند که حکومت شان مردمی است. در عراق در حدود صد فی صد از آرای انتخابات های ریاست جمهوری صدام را تأیید می کرد و در زمان انتخابات گزارشگران از عراق خبر می دادند که مردم با خونشان برگه های رای را امضاء می کنند. اما همین مردم برای دفاع از صدام و حکومتش حتی چند روز حاضر نشدند مقاومت کنند!

ظاهرسازی دموکراتیک مثل صندوق های رای، تشریفات دموکراسی هستند که در بسیاری از کشورها با ظرافت و دقت خاصی هم رعایت می شوند و این سطح اول دموکراسی است.

1-2- درسطح دوم دموکراسی باید به نهادهای دموکراتیک اشاره کرد. تعداد زیادی از دموکراسی های جهان سوم نهادهای دموکراتیک بی عیب ونقصی دارند مانند مجالس قانون گذاری، انتخابات رقابتی، تعدد احزاب و رسانه های ارتباط جمعی متکثر. بنابراین از نظر شاخط های توسعه سیاسی چیزی کم ندارند. اجماع نظر علمای سیاست هم همین است که دموکراسی بدون نهادهای دموکراتیک قابل تصور نیست. اما آیا صرف وجود نهادهای دموکراتیک در کشورهایی مانند هندوستان، برزیل، ترکیه، پاکستان و ایران و واقعاً این کشورها دموکراتیک شده اند؟ یعنی زندگی اجتماعی و سیاسی این جوامع بر صراط ارزشها و اصول دموکراتیک پیش می رود؟ بدیهی است که پاسخ چندان مثبت نیست؛ چرا؟

1-3- در سطح سوم دموکراتیک شدن، ارزشهای دموکراتیک که در عمق باورهای مردم و حاکمان ریشه دوانده است و فرهنگ سیاسی دموکراتیک را بوجود آورده، تعیین کننده ارزشهای سیاسی است و اصول وکارکرد نهادهای دموکراتیک را تعریف می کند. دموکراسی های اروپایی وآمریکای شمالی در این سطح قرار می گیرند؛ دموکراسی در غرب یک تعارف و تظاهر نیست وغربیها تنها به نهادهای دموکراتیک وارداتی هم دلخوش نکرده اند! این دموکراسی ها حاصل تلاش جمعی تاریخی بوده است که باعث شده به تدریج یک سنت سیاسی دموکراتیک شکل بگیرد، تکرار شود و نهادینه گردد. بنابراین این سنتهای سیاسی پراندیشه اند و بر بستری از عقلانیت و تجربه اجتماعی بنا گردیده اند.

در انگلستان بدون اینکه انقلاب خشونت باری رخ دهد در چند صد سال روشها و رویه های سیاسی به تدریج جای سنتهای کهنه و غیر دمکراتیک را گرفته اند. در این کشور تکثر، تجربه مثبت اجتماعی تاریخی دارد وتمرین شده است و در آمریکا هنگام تشکیل این کشور الگوی زندگی و خصلت آمریکایی که ریشه در پرتستانیسم و تجربه سیاسی اروپایی داشت به سطح زندگی سیاسی راه یافت. به همین خاطر دموکراسی آمریکا را «دموکراسی دهستانی» هم می نامند. ارزشهای این زندگی را همه می فهمند و باور دارند، چون هر روز با آن زنگی می کنند. بنابراین ارزشهای نخبگان و توده های مردم یکسان است. یک کشاورز ساده آمریکایی مانند رئیس جمهور می اندیشد؛ فقط جایگاه اجتماعی شان متفاوت است. فیلم های وسترن را همه دیده ایم. همین ارزشهای کابویی را در سیاستمداران آمریکایی هم می توان دید (که حتی سعی می کنند در سیاست بین الملل هم آن را تعمیم دهند.) نظام سیاسی در آمریکا بر مبنای هیچ ایدئولوژی فربه ای بنا نگردیده است و قانون اساسی این کشور از ساده ترین قوانین اساسی جهان به شمار می رودکه بیش از دویست سال پیچیده ترین کشورهای دنیا را اداره کرده است.

سطح اول و دوم را می توان «دموکراسی حداقلی» و سطح سوم را می توان «دموکراسی حد اکثری» تعریف نمود. البته در کشوری مثل سوئیس که دموکراسی مستقیم اعمال می شود و مردم برای اداره کشور مستقیماً قانونگذاری می کنند هم یک دموکراسی حداکثری از نظر شکلی است و هم مفهومی. اما در آمریکا و انگستان و فرانسه از نظر مفهومی می توان دموکراسی را حداکثری نامید.

2- اما واقعیت های زندگی سیاسی در عراق:

2- 1- ارتش عراق هنوز دست نخورده مانده است. تعداد کشته شدگان از فرماندهان و سربازان عراقی بسیار اندکند. فرماندهان ارشد هنوز در عراق است و تجهیزات و سازماندهی هنوز از بین نرفته است. در لیست 55 نفری تحت تعقیب آمریکا فقط یک یا دو نظامی ارشد دیده می شود! و صدام هم هنوز زنده است.

2-2- اپوزسیون ملی در عراق وجود ندارد. گروه های معارض یا مذهبی هستند و تحت نفوذ مذهبی دولت ایران، یا قومی- منطقه ای هستند مانند گروه ها و احزاب کرد.

2-3- آمریکایی ها اساساً اداره عراق را به عهده گرفته اند.

2-4- کشورهای منطقه مترصد بهره برداری از خلاء قدرت هستند. ایران می خواهد یک حکومت شیعی برپا شود. ترکیه چشم به شمال عراق دوخته است و اعراب هم حاضر نیستند یک عضو مهم شان را از دست بدهند.

2-5- در سطح زندگی فرهنگی و اجتماعی، عراقی ها علیرغم توسعه فنی و اقتصادی هنوز سنتگرا هستند و به جز بغداد در سایر جاها به صورت سنتی و در سطح پایین فرهنگی زندگی می کنند. پدرسالاری شیوه تربیتی خانواده ها در عراق است. این پدرسالاری را در سبیل های عراقی ها به وضوح می توان دید!

با تعریفی که از دموکراسی عرضه شد و با وجود این فرضها و واقعیات، سؤال این است که وضعیت دموکراسی در عراق آینده چگونه خواهد بود؟

حکومت آینده در عراق که اینک آمریکا سعی در پی ریزی اش دارد تا حد زیادی به کمک دستگاه اداری و بروکراسی به جا مانده از رژیم صدام حسین خواهد بود و بدیهی است که گردانندگان همان مدیران سابق هستند. گرچه آمریکا سیاست و استراتژی کلان را خود هدایت خواهد کرد، اما نشانه های سیاشت حذف و تصفیه کادرهای حکومتی دیده نمی شود. پس در عراق بدون صدام چه چیزی تغییر خواهد کرد؟

واقعیت این است که در عراق بدون صدام هیچ جیزی تغییر نخواهد کرد و نمی تواند بکند. چرا که شرایط استرانژیک عراق و منطقه و سیاست آمریکائیان آن را برنمی تابند. باید اذعان داشت که هیچ کس یا گروهی شاید نتواند آنچنانکه صدان حسین حکومت می کرد بر عراق بر بستری از خون فرمان براند و صدام در این میان یک استثنای تاریخی نه تنها در عراق بلکه در جهان عرب است. پس نبود صدام یک امتیاز بزرگ به نفع دموکراسی شدن عراق است. اگر عراق به اپوزسیونی مانند مجلس اعلای شیعه با اکثریت 60 در صدی واگذار شود و برای کردها سهم جدی در نظر گرفته شود، بدون تردید حکومتی با رنگ و بوی مذهبی و قومی در عراق شکل خواهد گرفت که سیاست آمریکا  و انگلیس و اعراب آن را نمی توانند تحمل کنند.

آمریکاه که در جنگ برای سرنگونی صدام با آن ارتش نیرومندش به کمک دیگران چندان احتیاج نداشت بدیهی است که در سود صلح هم شریک خوش نداشته باشد. سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی بدون حمایت آمریکا در عراق کاری بیش از ارائه خدمات انسانی مانند بهداشت و آموزش نمی توانند بکنند.

آیادر عراق با ثبات و قدرتمند با یک حکومت مردمی و دموکراتیک شرکتهای آمریکایی خواهند توانست به راحتی طلای سیاه عراق را ارزان بدست آورند و دلبخواخانه در زمینه بازسازی عراق امتیازات کلان بگیرند؟! آیا لابی صهیونیسم در آمریکا اجازه شکل گیری دوباره عراق قدرتمند را خواهدداد که اسرائیل را تهدید کند؟

البته چند بار انتخابات برگزار خواهد شد اما از دولت باثبات، دموکرات و مقتدر خبری نخواهد بود. باوجود این اپوزیسیون باید خوشبین باشیم تا از تجزیه عراق و خودمختاری در شمال و جنوب صحبت نکنیم.

تجربه حکومت طولانی صدام حسین در عراق همه را متقاعد کرده است که الگوی حکومتی او، پایدارترین شیوه زمامداری در عراق است که منطبق با فرهنگ عراقیهاست. باید به یک «دمکراسی هدایت شده قناعت کرد که آمریکا و غرب در فرصت چند دهه تلاش نمایند تا الگوی حکومتی صدام و کادر حکومت به تدریج دموکراتیک شوند. و مردم عرق هم برای اولین بار فرصت یابند فرهنگ دموکراتیک را تمرین نموده و با آن خو بگیرند. تا زمانی که طبقه متوسط رشد کند و یک جامعه مدنی متکثر و گسترده حافظ حقوق و آزادی های مردم باشد.

تعیین کننده این است که آیا غرب برای عراق و سایر کشورهای منطقه دموکراسی می خواهد و یا به شیوه گذشته اتحاد و سازش؛ نیروهای دولتهای محافظه کار را همچنان «قابل اعتماد» می دانند؟

واقعیت این است که دیگر ادامه حکومتهای دیکتاتور و محافظه کار مانند شیوخ عرب به نفع غرب و آمریکا نیست. همواره از چند دهه قبل روشنفکران و استراتژیست های آمریکا هشدار می دادند که دولتهای بنیادگرا و دیکتاتور در درازمدت بنیادهای زندگی و تمدن غرب را تهدید می کنند. و در درازمدت حکومت آل سعود در عربستان و یا صدام و دوست آمریکا نخواهد بود. در این تحلیل درکی از حقیقت تاریخی هم نهفته است و آن اینکه آمریکا و سایر دموکراسی های غربی هیچگاه از سوی یک دولت دموکرات تهدید جدی نشده اندn

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد