این قانون اساسی است یا لیلامی سر چوک؟!

* فرید خروش

 

در گرماگرم حکایت تدوین و تدقیق قانون اساسی آینده افغانستان، در یکی از روزهای گرم تابستانی هیأت بلندپایة کمیسون قانون اساسی به تازگی از افغانستان آمده است و در دفتر ساحوی این کمیسیون در تهران- که بیشتر به دفتر حزب وحدت یا قلمرو یک امپراطوری کوچک به وسعت یک طبقه از یک ساختمان شباهت دارد- در حال ارشاد و روشن کردن جمعی از دانشگاهیان افغان مقیم ایران هستند. اعضای هیأت با بزرگواری در خصوص فلسفه آمدنشان به ایران و چگونگی وظایف شان تأکید می ورزند که «ما آمده ایم که فقط بشنویم و کمتر سخن بگوییم تا نظر مردم به تمام و کمال شنیده و به داخل منتقل شود». ولی به رغم این تأکید، همچنان گرم و پر حرارت به ارشاد مشغولند و تنها اگر لازم تشخیص دادند، به برخی پرسش های دانشگاهیان نیز پاسخ می دهند؛ ولی با جدیت و چهره های حاکی از احساس مسؤولیت عمیق در قبال عالی ترین میثاق ملی مردم افغانستان، بسیار مراقبند تا به هاله رمز و رازآلودی که بنا به تصمیم کمیسیون قانون اساسی و دولت انتقالی به دور مسوده قانون اساسی کشیده شده است، خدشه ای وارد نگردد. آنها حتی حاضر نیستند از محتوای پرسشنامه ای که باید برای جمع آوری دیدگاه مهاجرین بین آنان پخش کنند و این پرسشنامه ها قرار است سه روز بعد بصورت لاک و مهر شده از داخل افغانستان بدست شان برسد، برای دانشگاهیان چیزی بگویند. چرا که به تعبیر آنان ممکن است باعث شکل گیری پیشداوری در امر نظردهی صحیح شود. اما زمانی که یکی از دانشجویان این پرسشنامة محرمانة لاک و مهر شده را روی میز می گذارد و می گوید آن را از طریق ایمیل از یکی از دوستانش از کابل دریافت کرده است، اعضای هیأت بلندپایه فقط می توانند ناباورانه و با دستپاچگی به هم نگاه کنند. بعد از یک سکوت ناشی از افشا شدن این سند محرمانه(!)، آنان تلاش می ورزیدند با عنوان کردن این موضوع که این پرسشنامة دریافتی ممکن است همان پرسشنامه اولیه و ناقص باشد و پرسشنامه هایی که قرار است بدست هیأت برسد تکمیل شده و نهایی است، قضیه را گِل مالی کند، ولی با مشاهده و مطالعه دقیق آن مجبور می شوند تأیید کنند که همان پرسشنامه اصلی است.

ظاهراً قرار است جنگسالاران به همان اندازه که اعمال غیر مدنی شان از همه جهانیان متفاوت بوده است، اعمال مدنی شان نیز باید تفاوت داشته باشد. هنوز یک هفته از ورود هیأت بلند پایه کمیسیون تدوین قانون اساسی به تهران نگذشته بود که مسودة قانون اساسی که قرار بود بنا به تأکید و تصمیم مؤکد این کمیسیون تا زمان پس از جمع آوری و تجزیه و تحلیل و به کار گیری نظرات جمع آوری شده از مردم، منتشر نشود، علاوه بر داخل افغانستان، در کشورهای دیگر از جمله ایران نیز بین عده ای خاص دست بدست شد و این عده که معمولا افراد مرتبط با احزاب جهادی هستند، مطابق معمول شروع به تکثیر و فروش آن به متقاضیان کردند!

قانون اساسی به مثابة عالی ترین میثاق ملی و تعیین کننده و شکل دهندة روش زندگی جمعی یک ملت، یک قرارداد معمولی نیست که اقویا و زورمندان، احزاب و دسته های سیاسی و یا افرادی خاص بر سر چگونگی، حدود، ویژگی ها و شاخصه های آن چانه بزنند. این حق متعلق به تک تک افراد یک ملت است که ناشی از حقوق طبیعی، خدادادی و انسانی آنان است؛ نه موهبتی که فرد، گروه، یا جمع خاصی آن را به مردم هدیه کند. قانون اساسی به منزلة «وجدان عمومی» یک ملت، برایند «ارادة عمومی» نیز هست که مردم طی قراردادی آن را به «حاکمیت عمومی» واگذار کرده است. حاکمیت عمومی نمی تواند در اختیارِ دارندة دیگری غیر از جامعه باشد و با چیزی دیگری غیر از ارادة عمومی هم نمی تواند یکسان باشد. طبیعی است که ارادة یکایک شهروندان در «حاکمیت عمومی» تعبیه و گنجانده شده است. بنابراین به تعبیر «ژان ژاک روسو» این حاکمیت که متعلق به مردم می باشد، جدایی ناپذیر، انتقال ناپذیر، تقسیم ناپذیر و خطاناپذیر و همینطور منبعی است برای «قانون». به همین خاطر است که یک قانون اساسیِ مبتنی بر ارادة مردم می تواند پاسدار ارزش ها و کرامت های انسانی نیز باشد، زیرا تنها در صورت بودن چنین سندی است که می توانیم مطمئن باشیم دیگر اقویا و زورمداران نمی توانند به منزلة «گرگی برای دیگران» و «قاضی خوب و بدِ اعمال خویش»1 و به بند کشندة کرامت انسانی و آزادیِ «انسان های آزاد به دنیا آمده، ولی همه جا در بند»2 باشند.

قانون اساسی به لحاظ اینکه تعیین می کند یک فرد در اجتماع از چه جایگاه، حقوق و تکالیفی برخوردار است، نتیجه این حقوق و تکالیف از یک سو تعریف کننده «ماهیت» ویژه و مستقل برای یک ملت می باشد و از سوی دیگر تمایز دهندة این ملت از سایر ملت هاست. این تمایزات، مردمان یک واحد سیاسی (دولت- ملت) را از  جمعیت سایر واحدهای سیاسی جدا  می کند و به آنان و واحد سیاسی شان «استقلال» می بخشد. مفهوم استقلال به این معنی است که تنها افراد همان واحد سیاسی است که می توانند در امور زندگی جمعی و سیاسی شان نظر بدهند، دخالت کنند، آن را تغییر دهند، اصلاح کنند و یا در صورت لزوم بطور کامل آن را با قانون دیگری جایگزین نمایند. بدیهی است که بر پایة این مفهوم هیچ فرد، دسته، گروه و دولت دیگری حق تفسیر و اظهار نظر و دخالت راجع به قانون اساسی یک کشور مستقل دیگر را ندارد و نمی تواند بگوید که چه چیزی به خیر و صلاح آن ملت است و یا چه فاکتورهایی را خوب است در قانون اساسی اش بگنجاند و یا چه فاکتورهایی بد است و باید نگنجاند. بدین ترتیب، همین ویژگی های ذکر شده در بالاست که قانون اساسی را در هر کشوری از جایگاه متعالی و دارای احترام والا و بالا برخوردار می سازد.

تفنگسالاران سوار بر اریکه قدرت در طول یک دهه گذشته مفکوره یغماگری و چپاولگری و سوداگری شان را به بارزترین وجه به اثبات رسانیده اند. آنان بر مبنای این مفکوره با افغانستان به گونه ای رفتار کرده اند که گویا این کشور متعلق به آنان نیست و یا آنان متعلق به این  کشور نیستند. برای این جهادگرانِ جهاد مقدس، افغانستان به منزلة سرزمین بیگانه ای بوده است که طی این جهاد مقدس فاتحانه به تصرف آنان درآمده است و بنابراین می بایست همه چیز این سرزمینِ به تصرف درآمده به تاراج برده شود. از دیدگاه آنان افغانستان یک دکان لیلامی فروشی بزرگ بوده است که گویا خود شان صاحبان این دکان بزرگ هستند و بنابراین اختیار دارند تمام سرمایه های موجود در آن را که کهنه و بی ارزش هستند، لیلام کنند. آثار، اشیا و گنجینه های تاریخی اولین سرمایه های ملی افغانستان بود که مورد دستبرد جهادگران مقدس قرار گرفت و این آثار اگر در موزیم ها بود چپاول و اگر و اگر ایستاده و پا برجا مانده بود، تخریب و قطعه قطعه شده به کشورهای خارجی فروخته شد. آنها تمام کارخانه ها و تأسیسات حیاتی بازمانده از گذشته را پیاده کرده و حتی سیم های انتقال برق را از پایه های شان در آورده و به پاکستان فروختند. وقتی دیگر هیچ چیزی باقی نماند، اقدام به تخریب گورستان ها و جمع آوری استخوان های مردگان و فروش آن به پاکستان به منظور تهیه کودهای کیمیاوی کردند. اوج این وحشیگری در اقدامات پسر عموهای این مجاهدین یعنی طالبان تبارز یافت که در قرن 21 به شیوه وحشیان دور از تمدن، زنان و دختران گروه های قومی مخالف را به اسارت گرفته و به عنوان برده به شیوخ عرب به فروش رسانیدند.

بنابراین با داشتن چنین پیشینه ای، چندان دور انتظار نبود که تفنگسالارانی که اینک یک دهه است مردم افغانستان را به گروگان گرفته اند، با قانون اساسی افغانستان نیز به منزلة حق و میراث پدری شان رفتار کنند. آنان بطور طبیعی این حق را برای خود قائل هستند که قواعد زندگی سیاسی و اجتماعی مردم را مطابق معیارها و تفسیرهای مورد قبول و علاقه خود تنظیم کنند و به جای افراد شایسته و متخصص در امر تدوین قانون اساسی، بر مبنای قاعده تقسیمات و سهم حزبی هر کدام افراد وابسته به خود را برای این کار بگمارند. افرادی که برخی از آنان از تنها چیزی که هیچ نمی دانند، قانون است. چرا که در طول زندگی تفنگ بدوشانة شان نه مطابق قانون زندگی کرده اند و نه سواد و آگاهی لازم برای اینگونه زندگی را داشته اند.

نزدیک به پنج میلیون پناهنده افغان در ایران و پاکستان به سر می برند و طبیعی بود که در حد ظاهر هم که شده باید نشان داده می شد که نظرات آنان در روند تدوین قانون اساسی لحاظ می شود. به این منظور، کمیسیون تدین قانون اساسی طی یک حرکت سمبلیک دفاتری را تحت عنوان «دفاتر ساحوی کمیسیون قانون اساسی» در ایران و پاکستان ایجاد کردند تا به جمع آوری نظرات و دیدگاه های مهاجرین راجع به قانون اساسی بپردازند. اما همانطور که قابل پیش بینی بود، در ایران (تهران و مشهد) این دفاتر به زودی تبدیل به دکان هایی شدند برای سوداگری. دکانداران نوکیسه جدیدی که مدیران این دکان ها هستند، به خوبی می دانند که این دکان ها بیش از چند ماه در اختیار آنان نیست. بنابراین با سرمایه های مردم «فقیرترین و نیازمندترین کشور جهان» یعنی افغانستان، به حیف و میل و استخدام خدم و حشم و اجاره دفتر و دستک پرداختند.

پناهندگان افغانی مقیم ایران به خوبی به این امر آگاهند که در شرایط نابسامان کنونی این امکان موجود نیست که نظر تک تک آنان در تدوین قانون اساسی پرسیده و لحاظ شود.آنان نیک می دانند که راه اندازی دفاتر ساحوی قانون اساسی در تهران و مشهد تنها یک حرکت سمبلیک است. آنان می توانند به خوبی تحلیل کنند که آمدن هیأت کمیسیون قانون اساسی و توزیع پرسشنامه بین عده ای، گونة دیگری از بازی سیاسی است. آنان یقین دارند که نظرات جمع آوری شدة شان هیچگاه در تدوین قانون اساسی مؤثر نخواهد افتاد. و سرانجام آنها اطلاع دارند که جنگسالاران، قانون اساسی را تدوین کرده اند و دیگر هیچ تغییری در آن داده نخواهد شد. اما برای اکثریت آنان غیر قابل باور بوده است که تا این اندازه به تمسخر گرفته شوند و از طرف کمیسیون قانون اساسی مسؤولیت دفاتر ساحوی به افراد کم سوادی سپرده شود که به نظر می رسد نه از قانون اساسی چیزی می دانند و نه از صلاحیت و جایگاه لازم برای انتقال دیدگاه های مردم و بویژه روشنفکران برخوردارند و نه تعهد لازم در قبال این امر مهم را دارند. آنان حتی از درک این امر عاجز هستند که مطابق حقوق و عرف بین الملل هیچ فرد، دسته، گروه و دولت بیگانه ای حق ندارد به تفسیر، دخالت و ارائه راهکار برای عالی ترین میثاق ملی یک کشور مستقل بپردازد. چرا که این امر یکی از اساسی ترین مصداق های عینی استقلال یک کشور است و دخالت بیگانگان- چه دوست و چه دشمن- مصداق عینی خدشه دار شدن استقلال یک کشور مستقل است.

اما در آخرین روزهای حضور هیأت کمیسیون قانون اساسی در ایران، یک نهاد رسمی دولتی (دانشگاه تربیت مدرس) و یک مؤسسه نیمه دولتی ایرانی (مؤسسه دفاع از قربانیان خشونت) و چند نهاد و مؤسسه دیگر ایرانی که صلاح ندانسته بودند اسم شان پشت سر این قضیه ذکر شود، با صرف بودجه کلان و با همکاری دفتر ساحوی قانون اساسی در تهران سمیناری را تحت عنوان «بررسی مؤلفه های بحران در قانون اساسی آینده افغانستان» در تهران برگزار کردند و به بررسی نواقص و کمبودهای مسودة قانون اساسی افغانستان و ارائه راهکارهایی که ممکن است به عقل خود افغانها نرسد، پرداختند. جالبتر اینکه صاحبنظران ایرانی که در این سمینار سخن می زدند، حتی نوعی نظام و سیستم سیاسی را که باید در آینده در افغانستان حاکم شود، مشخص کردند و توصیه نمودند که بهتر است افغانها آن را در قانون اساسی شان بگنجانند! برخی از این صاحبنظران با چنان حرارتی برای قانون اساسی افغانستان راهکار ارائه می کردند که گویا در مورد یکی از استان های شرقی ایران تعیین تکلیف می کنند. اما در همان حالی که این صاحبنظران محترم برای سرنوشت قانون اساسی افغانستان تعیین تکلیف می کردند، مسؤول محترم ساحوی قانون اساسی در تهران و دیگر دست اندرکاران افغانی که در واقع مجری و عوامل خدماتی سمینار بودند، از این بابت خوشحال بودند که توانسته اند هم از این قِبَل چیزی به دست آورند و هم دوستان دلسوز و علاقمند ایرانی شان را که بعد از حادثه 11 سپتامبر از فرط دلسوزی نسبت به سرنوشت افغانستان دچار «دلسوزک» شده اند، خوشحال کرده اند. اینکه در این سمینار چقدر به ریش مردم افغانستان خندیده شده است، برای آنان اهمیتی ندارد.

ما با باورمندی به دوستی دو ملت همسایه افغانستان و ایران، از کنکاش پیرامون این پرسش که آیا مسؤولین سیاست خارجی دولت ایران نیز مانند تفنگسالاران افغانستان متوجه این امر مهم نیستند که توصیه کردن به یک کشور مستقل (حتی اگر این دولت دوست باشد) که چه چیزی را باید در قانون اساسی کشور شان بگنجانند و یا چه چیزی به صلاح آنان است، مطابق عرف و حقوق پذیرفته شدة بین المللی مصداق عینی دخالت در امور یک کشور مستقل است، در می گذریم. و باز از کنکاش پیرامون این پرسش نیز در می گذریم که در پشت صرف بودجه های کلان برای قانون اساسی افغانستان چه اهدافی خوابیده است. اما می توانیم این پرسش را طرح کنیم که آیا به راستی مسؤول محترم دفتر ساحوی قانون اساسی در تهران نیز از فهم و درک چنین امر مهمی عاجز بوده است؟ واللهُ اعلم! شاید در این امر حکمتی بوده است که نباید بر مردم مکشوف گردد. شاید هم نمی دانند که او مأمور است و معذور!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- تعبیر ها از توماس هابز می باشد.

2- تعبیر از ژان ژاک روسو است.

نظرات 2 + ارسال نظر
کریمی دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ق.ظ

برادر عزیز خروش سلام . نشر یه ووبلاگ خو بی دارید اما یک نکته قا بل فهم نیست برای ما . جنابعالی در دامن حزب وحدت رشد کردید این نیش زدن های تان نسبت به حزب وحدت چه می باشد ؟ درست حزب وحدت دارای نواقص و کمبود است اما در یک مر حله در حد توان خودش رسالت اش را انجام داد . درست امروز تحولات امده است و..... کتا بخا نه رسا لت مر کز حزب وحدت بود در مشهد . شما در انجا شخصیت و شعور سیاسی تان شکل گرفت برادر عزیزم . در همین مقاله شما نیش زدن تان هیچ معنای ندارد ان ضعف که گفته اید قابل قبول است . باز خود بهتر می دانید چون دانشجوی علوم سیاسی هستید شاید این حرف را قبول نکنی دلیل بیاوری .

سخی شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:16 ب.ظ

اگر بنویسیم محو می کنید چناچه در رابطه با اهانت که به رهبر شهید نموده بودید دیدگاه دیگران را محو کردید شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد