* فرید خروش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمایش موفق جنگ هاى شهرى و خیابانى القاعده در عراق حتى طالبان جنگ آزموده و رهبر حزب اسلامى افغانستان را نیز به وجد آورده است. این هیجان تنها به این خاطر نیست که القاعده و عرب ها دشمن مشترکشان یعنى آمریکا را در عراق زمین گیر کرده است. جنگسالار قهار افغان، گلبدین حکمتیار و طالبان از این بابت نیز بسیار خوشحالند که شاگردان سابق شان یعنى «عرب _ افغان »ها به خوبى درس هاى جنگ و جهاد را فراگرفته اند. یک دهه قبل در گرماگرم جهاد مردم افغانستان علیه ارتش شوروى، در واقع این افغان ها بودند که کاربرد سلاح و تاکتیک هاى چگونه جنگیدن را به آن دسته از عرب ها که برخى براى جهاد و تعدادى از روى کنجکاوى و یا ایجاد تنوع در زندگى رفاه زده شان به افغانستان آمده و تا آن روز هرگز اسلحه در دست نگرفته و در یک جنگ واقعى شرکت نکرده بودند، آموختند. در آن روزگار این رابطه استاد و شاگردى براى این عرب ها که به مقاومت و تاکتیک هاى جنگ چریکى افغان ها به دیده تحسین و حیرت مى نگریستند، چنان تاثیرگذار و افتخار آمیز بود که آنان خود را «افغان» نامیدند و به زودى به «عرب - افغان»ها معروف شدند. و صد البته این عرب ها علیرغم پیشینه توام با رفاهشان به هیچ وجه شاگردان کم استعدادى نبودند و پس از مدت کوتاهى به خوبى نشان دادند که تبدیل به جنگ آوران بسیار ماهر و قهارى شده اند. اوج استعداد و توانایى عرب _ افغان ها که اینک به القاعده معروف شده اند در حادثه ۱۱ سپتامبر با ریزش سهمگین برج هاى مرکز تجارت جهانى در نیویورک به نمایش درآمد.

افغان ها استادان مسلم جنگ هاى کوهستانى و چریکى هستند. آنها در گذشته هاى نه چندان دور ابرقدرت آن روزگار یعنى انگلیس و حدود دو دهه قبل با بهره گیرى از تاکتیک هاى همین نوع جنگ ارتش شوروى را مجبور به خروج از افغانستان کردند. بر مبناى همین تجربه بود که دو سال پیش با ورود ارتش آمریکا به افغانستان، نیروهاى طالبان و حزب اسلامى گلبدین حکمتیار با همکارى القاعده نبرد را به کوهستان ها و دره هاى جنوب شرق افغانستان کشاندند. هرچند که این نبردها به صورت پراکنده تاکنون ادامه داشته است، اما به نظر مى رسد اینک طالبان و حزب اسلامى خود نیز تا حدى به تغییر شرایط امروز افغانستان نسبت به زمان تجاوز شوروى و در نتیجه ناکارآمدى این گونه نبردها پى برده اند. برخلاف سال هاى مبارزه علیه ارتش شوروى، الگوى جنگ چریکى در کوهستان ها و دره ها علیه ارتش آمریکا در دو سال گذشته هیچ پیروزى چشمگیرى براى آنان به ارمغان نیاورده است و برعکس، روزبه روز شعاع دایره عملیاتى این نیروها در افغانستان کوچک تر و محدودتر شده است. اما در چنین شرایطى که چریک هاى کارکشته افغان در دره ها و پرتگاه هاى دست نیافتنى و حتى در درون شبکه غارهاى عمیق «توره بوره» در برابر تجهیزات مافوق مدرن ارتش آمریکا احساس ناتوانى مى کنند، در گوشه دیگر دنیا و در یک جنگ متفاوت، همکاران شان، یعنى القاعده عراق را براى آمریکا به یک کندوى زنبور تبدیل کرده است. بنابراین، این عدم موفقیت از یک سو و موفقیت نسبى القاعده و عراقى ها در جنگ هاى چریکى شهرى از سوى دیگر، باعث شده است که از حدود یک سال به این طرف استراتژى جنگى طالبان و حزب اسلامى به تدریج دچار تحول و دگرگونى شود. در این فرآیند این بار افغان ها هستند که چگونه جنگیدن را از شاگردان سابقشان یعنى عرب _ افغان ها فرامى گیرند. طى هفته هاى گذشته گلبدین حکمتیار ضمن ستایش مقاومت عراقى ها در فلوجه، نجف و کربلا اعلام کرد که افغان ها نیز پس از این در مبارزه علیه آمریکایى ها از الگوهاى مقاومت عراقى ها پیروى خواهند کرد.

از عملیات انتحارى به عنوان شیوه جدید در مبارزه مسلحانه تاکنون گروه هایى مانند حماس و القاعده به کرات بهره جسته اند. ولى این پدیده تاکنون در بین افغان ها چه در زمان مقاومت در برابر ارتش شوروى و چه در دوره طالبان ناشناخته و فاقد کاربرد بوده است. اما از چند ماه پیش به این سو این ابزار جدید و بسیار مخرب در افغانستان نیز به کار افتاده و چندین فقره عملیات انتحارى علیه نیروهاى خارجى صورت گرفته است. صرفنظر از اینکه این نوع عملیات در مقایسه با موارد مشابه در عراق بسیار اندک و داراى تاثیر به مراتب کمتر بوده است، این امر قبل از هر چیزى نشان دهنده تغییر در تاکتیک هاى جنگى گروه هاى مخالف دولت در افغانستان است. بمبگذارى، گروگان گیرى و حملات مقطعى بر ضدگشتى ها و کاروان هاى نظامى آمریکا نیز نمونه هاى جدیدى از جنگ هاى درون شهرى است که در ماه هاى اخیر با الگوبردارى از جنگ هاى شهرى در عراق توسط طالبان و حزب اسلامى به کار گرفته شده است. باید در نظر داشت چنین وضعیتى به نظر مى رسد اظهارات چند وقت پیش ملاعمر مبنى بر آموزش و گسیل چندهزار نیروى آماده انجام عملیات انتحارى به شهرهاى افغانستان یک بلوف سیاسى نباشد.

پس از گذشت دو سال اینک واضح است که هم طالبان و حزب اسلامى و هم القاعده از شوک اولیه حمله آمریکا به افغانستان خارج شده و آرام آرام خود را مطابق شرایط جدید سازماندهى کرده اند. اصلى ترین قسمت این سازماندهى تلاش براى تغییر راهبرد از جنگ هاى کوهستانى به جنگ هاى چریکى شهرى است. آنها با آگاهى از این موضوع که هنوز در برابر تجهیزات و امکانات بسیار پیشرفته ارتش آمریکا ضعیف هستند، از رویارویى دامنه دار، مشابه آنچه که در فلوجه جریان دارد، پرهیز کرده و صرفاً به عملیات پراکنده و در حجم کم در قالب اقدامات انتحارى، حمله به گشتى هاى نیروهاى ائتلاف و دولت، بمب گذارى و پرتاب راکت برروى پایگاه هاى آمریکا مبادرت و بسنده کرده اند. برخلاف جنگ هاى کوهستانى، براى طالبان و حزب اسلامى این تغییر استراتژى و روى آوردن به عملیات چریکى درون شهرى همواره منتج به نتیجه بوده است. این عملیات پراکنده باعث شده است که تمام توان دولت و نیروهاى ائتلاف صرف تامین امنیت شود و در نتیجه آنان را از پرداختن به موضوع بازسازى افغانستان بازدارد. به نحوى که در طول دو سال گذشته هیچ پروژه عمده بازسازى و سرمایه گذارى خارجى در افغانستان انجام نپذیرفته است. امرى که مى تواند در بلندمدت باعث نارضایتى مردم شود. اضافه بر این، به تعویق افتادن انتخابات ریاست جمهورى در پى اعلام دولت موقت و سازمان ملل مبنى بر آماده نبودن شرایط امنیتى، نشانه دیگرى از توفیق طالبان و حزب اسلامى در ناامن کردن افغانستان است.

در کنار این مسائل، در حال حاضر موفقیت هاى القاعده و نیروهاى مقاومت عراقى علیه آمریکا به نحو محسوسى اعتماد به نفس طالبان و دیگر گروه هاى مخالف دولت را افزایش داده است. رسوایى اخیر آمریکا در قضیه افشاى بدرفتارى با زندانیان عراقى تاثیرات منفى اش را در افغانستان نیز ظاهر کرده است که مى تواند هم یک سوژه تبلیغاتى خوب براى طالبان و حزب اسلامى باشد و هم توجیه کننده اقدامات خشونت آمیز احتمالى آنان (مشابه آنچه که بر سر «نیک برگ» آمریکایى آمد) بر ضد غربى ها و نیروهاى ائتلاف.تغییر راهبرد در جنگ و الگوبردارى طالبان و حزب اسلامى و القاعده از وضعیت فعلى عراق مى تواند چالش جدیدى در برابر دولت حامد کرزاى باشد. به رغم همه این مسائل، هنوز وضعیت افغانستان با آنچه که در عراق جریان دارد، به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. افغانستان چه به لحاظ ساختارى و چه به لحاظ شرایط سیاسى و اجتماعى بسیار متفاوت از عراق است. مهم تر از این، مردم افغانستان تجربه دردناک و در عین حال منحصربه فرد طالبان را در حافظه دارند و به خاطر ترس از بازگشت و تسلط دوباره آنان حضور ارتش آمریکا را در کشورشان ضرورى مى بینند.

بنابراین تغییر استراتژى طالبان و سایر گروه هاى مخالف به تنهایى خطر چندانى براى دولت حامد کرزاى و آمریکایى ها محسوب نمى شود. اما اگر دولت در پیشبرد پروسه هاى مهمى مانند DDR یا خلع سلاح عمومى، مهار جنگسالاران سرکش مانند اسماعیل خان، ژنرال دوستم و قوماندان عطا، برگزارى انتخابات ریاست جمهورى و پارلمان، آغاز بازسازى و ... ناموفق عمل کند، در آن صورت این گروه ها مى توانند در موفقیت استراتژى جدیدشان امیدوارتر شوند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادآوری: این نوشته در شماره دوشنبه ۴ جوزا ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» در ایران به چاپ رسیده است.
آدرس سایت روزنامه شرق:
(کلیک کنید) http://sharghnewspaper.com

* فرید خروش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زنان افغانستان به ویژه زنان کابلى به این زودى ها نمى توانند «مولوى قلم الدین» و فرمان هاى هراس آور و بعضاً عجیبش را از یابد ببرند. در اوایل ورود طالبان به کابل که شهروندان کابلى هنوز یاد نگرفته بودند چگونه خودشان را با فرامین مولوى قلم الدین تطبیق دهند، بسیارى از زنان و دختران سوزش اصابت شلاق ماموران خشن و عبوس تحت امر وى را در ساق پاهاى شان حس کردند. در یکى از فرمان هاى مولوى قلم الدین راجع به زنان چنین آمده بود: «پوشیدن لباس هاى شیک ، تجملى، تنگ و جذاب و استفاده از تزئینات و لوازم آرایش توسط زنان ممنوع است. زنان باید وقار خود را حفظ کنند، کفش هاى پاشنه بلند نپوشند، آرام راه بروند تا هنگام راه رفتن صداى کفش شان را مردان نامحرم نشنوند. در غیر این صورت ملعون شریعت اسلامى خواهند بود و نباید انتظار بهشت را داشته باشند.» اینکه چگونه مامورین مولوى قلم الدین متوجه تزئینات و آرایش زنان مى شدند، در حالى که آنان از فرق سر تا نوک پا خود را در «برقع» مى پوشاندند، به راستى امرى بود بسیار اسرارآمیز!

حساسیت ویژه مولوى قلم الدین نسبت به زنان و دختران تنها به ساکنین کابل و دیگر شهرهاى افغانستان محدود نگردید. فرمان هاى او عطف به ماسبق هم شد و حتى به زنانى که چندین قرن پیش مى زیستند و اکنون دیگر زنده نبودند، نیز تسرى و تعمیم پیدا کرد. مقبره رابعه بلخى شاعره مشهور قرن چهارم هجرى در شهر بلخ (۱۵ کیلومترى غرب مزار شریف) قرار دارد. در تاریخ ادب فارسى او اولین زنى بود که اشعار ماندگار و عاشقانه سرود. رابعه که دختر یکى از بزرگان و اشراف بلخ بود، عاشق یک برده شد، برادرش به عنوان مجازات دستش را قطع کرد و او آخرین اشعارش را در بستر مرگ در حالى سرود که در خونش غوطه ور بود. قرن هاست که دختران و پسران جوان افغان آرامگاه او را به عنوان اسوه عشق و دلدادگى زیارت مى کنند و براى موفقیت در عشق خود در آنجا به راز و نیاز مى پردازند.

اداره امر به معروف و نهى از منکر طالبان پس از تسخیر مزار شریف بازدید از مقبره رابعه بلخى را نیز به دلیل اینکه آرامگاه یک «زن» است و امکان دارد زیارت آن مردان و جوانان را آلوده به شهوت و گناه کند، ممنوع اعلام کرد! بدین ترتیب فرمان هاى هراس آور مولوى قلم الدین نه تنها تن زنان و دختران کابلى و دیگر شهرها را که حتى روان زنان افغان را در گور نیز به لرزه درمى آورد. مولوى قلم الدین رئیس اداره امر به معروف و نهى از منکر حکومت طالبان بود و فرمان هایش به طور مرتب از رادیو کابل که در زمان طالبان به رادیو شریعت تغییر نام داده بود، پخش مى شد. تا دو سال پیش یعنى اواخر حکومت طالبان، مولوى قلم الدین تقریباً به طور کامل موفق شده بود زنان افغان را خانه نشین و از ورود آنان در عرصه فعالیت هاى اجتماعى و بیرون از منزل جلوگیرى کند.

اما اینک که دو سال از فروپاشى حکومت طالبان مى گذرد، به نظر مى رسد وضعیت زنان افغان بسیار متفاوت و رو به بهبودى است. این روزها در کابل وقتى به ادارات دولتى و موسسات فعال در امور اجتماعى مراجعه شود، زنان و دخترانى دیده مى شوند که با لباس هاى شیک و مرتب و بعضاً با یونیفورم رسمى و با اشتیاق و خوشرویى به مراجعه کنندگان پاسخ مى گویند. این زن ها که از یک سو تجربه انزوا و خانه نشینى در زمان طالبان را به خاطر دارند و از سوى دیگر به دلیل وضع بد اقتصادى نیازمند شغل و درآمد هستند، به هیچ عنوان نمى خواهند بار دیگر آزادى و شغل شان را از دست بدهند. زنان افغانستان در دوره طالبان شرایط سختى را تجربه کردند که در زمان حاضر نمونه آن در هیچیک از کشورها دیده نشده است. شاید به همین خاطر بود که در فرداى سقوط حکومت طالبان آنان بیش از سایر اقشار جامعه افغانستان به تکاپو افتادند و خواستار بهبودى وضعیت شان در نظام آینده شدند.

هرچند که یک دهه حکومت مجاهدین و طالبان گسست شدید بر روند آموزش و مشارکت زنان افغان در امور اجتماعى وارد کرد، ولى خود همین موضوع و مخصوصاً محدودیت هاى اعمال شده از سوى طالبان توجه جامعه جهانى را به طرف این معضل بزرگ جلب کرد. بنابراین با روى کار آمدن دولت موقت و به رغم اینکه گروه هاى جهادى هنوز هیچ اهمیت و جایگاهى در حکومت براى زنان قایل نبودند، تحت فشار افکار عمومى جامعه جهانى دو زن (دکتر سیما ثمر به عنوان وزیر امور زنان و سهیلا صدیق به عنوان وزیر صحت عامه) به کابینه حامد کرزاى راه پیدا کردند. زنان افغان خود هم به خوبى آگاهند که مشکل واقعى شان بر مى گردد به ساختارهاى جامعه سنتى و مردسالار افغانستان و این دو وزارتخانه در معادلات پیچیده سیاسى افغانستان سهم چندان دندانگیرى به حساب نمى آید، اما اگر شرایط عمومى افغانستان و خصوصاً تجربه عصر طالبان در نظر گرفته شود آن وقت به عنوان قدم هاى نخست مى تواند دستاوردهاى بسیار بزرگ براى آنان باشد.

در عصر پس از طالبان، اینک دکتر سیما ثمر وزیر پیشین امور زنان و رئیس فعلى سازمان مستقل حقوق بشر افغانستان نماد و سمبل زنان امروز افغانستان محسوب مى شود. ثمر که در رشته پزشکى از دانشگاه کابل فارغ التحصیل شده است، در سال هاى بگیر و ببند کمونیست ها شوهر و بسیارى از بستگانش را از دست داد و با آغاز خیزش مردم افغانستان علیه تجاوز ارتش شوروى، فعالیت هاى پزشکى و وامدادى اش را در مناطق فقیر و دورافتاده افغانستان شروع کرد.

او در جریان فعالیت هایش حتى از سوى افراد وابسته به برخى گروه هاى جهادى به اتهام روشنفکرى و داشتن ارتباط با کمونیست ها مورد تعرض و بى حرمتى قرار گرفت ولى با تمام اینها یک دهه بعد هنگامى که جنگ هاى داخلى مجاهدین، افغانستان را به ویرانه تبدیل ساخته بود، «موسسه شهدا» سازمان امدادرسانى که «ثمر» تاسیس و راه اندازى کرده بود، با چهار بیمارستان مجهز، دوازده کلینیک، ده ها مدرسه ابتدایى و متوسطه که بیش از ۲۵ هزار دختر و پسر را تحت پوشش داشت، به ارائه خدمات به مناطق محروم و دورافتاده افغانستان مشغول بود.

همین خدمات برجسته بود که طى آن سال ها چندین جایزه معتبر بین المللى را در زمینه حقوق بشر براى او به ارمغان آورد. بنابراین در اجلاس اول بن که منجر به روى کار آمدن دولت موقت گردید، وقتى بسیارى از افغان ها و موسسات و نهادهاى بین المللى دست اندرکار در امور افغانستان سیما ثمر را به عنوان یکى از اعضاى کابینه پیشنهاد کردند، هیچکس حتى سران گروه هاى جهادى نتوانستند با ورود وى به کابینه مخالفت کنند.
سیما ثمر از همان ابتدا در کابینه کارش را با تلاش و جدیت آغاز کرد و به عنوان نماینده زنان افغان براى اینکه جدیتش را در پیگیرى و احقاق حق نیمى از جمعیت افغانستان نشان دهد، حتى از موارد جزئى هم چشم پوشى نکرد. هنگامى که وى و همکار دیگرش سهیلا صدیق به کابینه مى رفتند، عمدتاً مورد بى توجهى و بى اعتنایى دیگر اعضاى کابینه که همه مرد بودند قرار مى گرفت. هربار که یکى از وزیران و حتى خود حامد کرزاى مى خواست صحبت کند، سخنش را با «برادران! برادران!» آغاز مى کرد. به همین خاطر پس از مدتى سیما ثمر کرزاى را به کنارى کشید و به او گفت که به کار بردن «برادران! برادران!» یعنى حذف من. از آن پس کرزاى در سخن گفتن سعى مى کند این توازن ظریف را رعایت کند.

در تاریخ معاصر افغانستان زنان هیچ گاه به عنوان سکاندار پست هاى کلان مدیریتى نقش چندانى نداشته اند. تنها در زمان کمونیست ها بود که براى نخستین بار یک زن (آناهیتا راتب زاد) به عنوان وزیر تعلیم و تربیت به کابینه راه پیدا کرد. در گذر از ۲۳ سال جنگ هیچ زنى در موقعیت ها و نقش هاى تعیین کننده و احزاب سیاسى وجود نداشت و مقامات افغان به حضور زن در کنار خود عادت نکرده اند. شاید به همین خاطر بود که شش ماه بعد از روى کار آمدن دولت موقت در جریان برپایى لویه جرگه اضطرارى هنگامى که سیما ثمر بیشترین میزان آرا را به عنوان رئیس لویه جرگه به خود اختصاص داد، سران مجاهدین و بزرگان قبایل که به عنوان نماینده در لویه جرگه حضور داشتند دیگر کاملاً حوصله شان سر رفت و به خشم آمدند. براى آنان غیر قابل باور و تحمل بود که در گروه هایى سنتى افغان ها که مخصوص «ریش سفیدان» است، یک «زن» ریاست کند. بنابراین نه تنها ریاست ثمر را نپذیرفتند، بلکه پس از اتمام کار لویه جرگه با بهانه قراردادن این که اظهارات وى در یک گردهمایى مخالف اسلام بوده او را مجبور به کناره گیرى از پست وزارت کردند. البته زنان افغان سنگر وزارت را از دست ندادند و بلافاصله «حبیبه سرابى» به این پست منصوب شد.

طى یک فرمان دیگر از جانب کرزاى سیما ثمر این بار ریاست سازمان مستقل حقوق بشر افغانستان را به عهده گرفت. پستى که در ابتدا گروه هاى تفنگ سالار هیچ بهایى به آن قایل نبودند. تنها پس از گذشت چند ماه و هنگامى که قضیه مصادره اجبارى زمین و خانه هاى شهروندان کابل در یکى از محله ها تبدیل به یک جنجال بزرگ شد و سازمان مستقل حقوق بشر اسامى برخى از مقامات دولتى از جمله چند وزیر را به عنوان غصب کننده این زمین ها و خانه ها و نقض کننده حقوق اساسى این شهروندان اعلام کرد، سران گروه هاى جهادى نه تنها به اهمیت پست جدید سیما ثمر بلکه به پدیده جدیدى به نام «حقوق بشر» نیز پى بردند. مقوله اى که پیش از آن براى آنان هم گنگ و نامفهوم بود و هم بسیار بى اهمیت.

اینک که دو سال از عمر دولت موقت مى گذرد، به نظر مى رسد زنان افغان با اعتماد به نفس بیشترى به دورنماى آینده افغانستان چشم دوخته اند. آنان در لویه جرگه قانون اساسى افغانستان حدود یک سوم از کرسى هاى نمایندگى را به خود اختصاص دادند. در همین گرد همایى تاریخى آنان همبستگى و اتحادشان را در حمایت از «ملالى جویا» نماینده زن جوانى که با اظهاراتش علیه جنگ آوران باعث خشم آنان و جنجال زیاد شد، به نحو حیرت انگیزى به نمایش گذاشتند. و باز در همین لویه جرگه زنان نماینده با قاطعیت روى یک ماده از قانون اساسى که تساوى حقوق اتباع افغانستان را به رسمیت مى شناخت پافشارى کردند. آنان خواستار این بودند که ماده مذکور به طور شفاف و روشن بیان کند که «زن» و «مرد» در حقوق مدنى افغانستان در همه موارد داراى حقوق برابر و مساوى هستند، این ماده مطابق نظرنمایندگان زن تغییر کرد و در نتیجه آنان پس از این در تصدى هیچ یک از شغل ها و پست هاى رسمى حکومتى مانع حقوقى ندارند. در تازه ترین تلاش ها در همین راستا یک زن افغان خود را کاندید انتخابات ریاست جمهورى که قرار است حدود چهار ماه دیگر برگزار شود کرده است.

به احتمال زیاد «مسعوده جلال» موفق نخواهد شد پست ریاست جمهورى را به دست آورد، اما هم او و هم سایر زنان افغان به خوبى مى دانند که براى نخستین بار است که در افغانستان یک زن از چنین حقى برخوردار مى شود و این امر یک نقطه عطف در تاریخ سیاسى افغانستان به حساب مى آید. تحولى که زنان در بسیارى از کشورهاى اسلامى که نسبت به افغانستان به مراتب توسعه یافته تر و مرفه تر هستند، خوابش را هم نمى توانند ببینند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یاد آوری: این نوشته در شماره های پی هم چهارشنبه ۲۲ و پنجشنبه ۲۳ ثور ۱۳۸۳ روزنامه «شرق» در ایران به چاپ رسیده است.