* نشر شده در نیویورک تایمز ـ ترجمه رضا ثابتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گروه ثبت نام انتخاباتى مردان روى بالکن نشسته اند و منتظر آخرین کسانى هستند که هنوز ثبت نام نکرده اند. نام نویسى مردان براى شرکت در انتخابات تقریباً تمام شده است. در طول سه روز در ابتداى ماه ژوئن متصدیان ثبت نام، تمام مردان واجد شرایط ۳۰۰ خانوار دهکده را براى شرکت در انتخابات ماه سپتامبر نام نویسى کردند. اما این روند براى تیم ثبت نام کنندگان زنان بسیار کندتر پیش مى رود. زنان گروه دیرتر مى رسند، از جیپ خاکسترى روسى شان پیاده مى شوند. همگى برقع هاى آبى کمرنگى به سر دارند و خیلى سریع به سمت دفتر زنان در ساختمان مى روند. در ایالت جنوبى قندهار و در مناطق اورازگان، زابل و هلمند که قوانین به شدت سختگیرانه اسلامى در آن اجرا مى شود، زنان به ندرت خانه را ترک مى کنند. به همین دلیل براى ثبت نام زنان در این مناطق، گروه زنان مسئول باید به تک تک خانه ها سر بزنند و زنان را نام نویسى کنند.
«زهرا» ۱۸ ساله که به همراه مادرش «عاصفه» و یک زن دیگر به نام «راضیه» گروه سه نفرى ثبت نام زنان را تشکیل مى دهند، مى گوید: «اگر برقع به سر نکنیم به طرف مان سنگ پرتاب مى کنند.» این زنان هم مانند بسیارى زنان دیگر در افغانستان، تنها یک نام دارند. انتخابات ریاست جمهورى و پارلمانى پاییز امسال، اولین انتخاباتى است که زنان افغان در آن راى مى دهند و براى راى دادن ثبت نام مى کنند. اما حاکمیت فرهنگ قبیله اى با قوانین خشک و سخت این روند را با مشکل جدى روبه رو کرده است. در بسیارى از مناطق افغانستان، حتى پرسیدن نام همسر یک مرد افغان عملى ممنوعه است. قبل از رسیدن تیم زنان، مسئولین انتخاباتى در بحثى با ریش سفیدان دهکده اهمیت انتخابات و لزوم ثبت نام زنان در آن را توضیح مى دهند. بدون اجازه مردان روستا، ثبت نام کنندگان اجازه حضور در خانه ها را هم ندارند.
«شیراحمد حق یار» رئیس بخش «میوند» مى گوید: «مردم اینجا روستایى هستند و این اولین بارى است که انتخابات در اینجا برگزار مى شود. باید تشویق شان کنیم. مردم خودشان کمى علاقه نشان مى دهند و ما هم به آنها مى گوییم که این موقعیتى طلایى است. شما باید از حق و حقوقتان استفاده کنید و این شانس را از دست ندهید.» به گفته حق یار، بنابر قوانین «پشتونوالى» - پشتون ها بزرگ ترین قبیله جنوب افغانستان خود را این گونه خطاب مى کنند _ زنان باید صورتشان را پنهان کنند و از خانه خارج نشوند. او ادامه مى دهد: «ولى ما با این مسئله به شیوه اى آرام و بدون ایجاد دردسر کنار مى آییم.» مردان این منطقه حتى اگر به زنانشان اجازه خروج از خانه را ندهند، رضایت مى دهند که براى انتخابات ثبت نام کنند.
«سونیا بکمن» معاون هیات نمایندگان سازمان ملل در قندهار که با کمک افغان ها مشترکاً پروژه ثبت نام انتخابات را پیش مى برند اعتقاد دارد که اوضاع بهتر شده است. به گفته او ۲۳ درصد از کل راى دهندگان در جنوب افغانستان را زنان تشکیل مى دهند. حدود یک چهارم از ۲/۱ میلیون نفر واجد شرایط راى دادن در جنوب افغانستان براى شرکت در انتخابات ثبت نام کرده اند. سونیا مى گوید مجمع علماى جنوب، اخیراً حکمى صادر کرده است که بنابر آن زنان حق راى دادن دارند، برخى از روحانیون نیز براى کمک به روند ثبت نام، اعلام آمادگى کرده اند.
اما روساى طالبان مانع اصلى در برابر این روند هستند. آنها فضایى از وحشت ایجاد کرده اند و مردم روستاها را از ثبت نام براى انتخابات و راى دادن که به گفته آنها در جهت منافع آمریکاست، منع مى کنند. در روستاى «چشمه میوند» اما، تیم ثبت نام کننده زنان مورد استقبال «شاه محمد» کدخداى دهکده قرار مى گیرد. او سابقاً مدیر یک مدرسه بوده و شاید از آن هم مهمتر، فردى قدرتمند و به شدت مورد احترام در منطقه است. او این توانایى را دارد که امنیت تیم انتخابات را تامین و ساکنان روستا را به ثبت نام و شرکت در انتخابات ترغیب کند. با این وجود او نیز نتوانست زن ها را براى ثبت نام از خانه شان خارج کند و در یک محل گردهم آورد. او مى گوید: «برخى فکر مى کنند که آنها عکس زن ها را مى گیرند و در تلویزیون نشان مى دهند.» اعضاى مدیریت برگزارى انتخابات مدت ها پیش عکس دار بودن کارت انتخاباتى زنان را ملغى کردند. آنها اکنون براى شناسایى زنان اثر انگشت شان را مى گیرند. بیشتر آنها به علت بى سواد بودن امضا ندارند. در این روستا اعضاى تیم ثبت نام کننده حتى دوربین پولاروید را از کیفشان هم بیرون نیاوردند.
سنت خلوت گزینى زنان در افغانستان این شبهه حقیقى نبودن انتخابات را ایجاد کرده است. چرا که گروه هاى ثبت نام کننده زمان و توان کافى براى رفتن به در تمام خانه ها در تمام روستاها را تا پایان موعد ثبت نام ندارند. پروسه نام نویسى براى شرکت در انتخابات خود به تنهایى ماه ها زمان گرفته و چندین هزار مامور را مشغول کرده است. راى دادن زنان در روز انتخابات کاملاً به اجازه شوهرانشان نیاز دارد که بگذارند از خانه بیرون بیایند. شاه محمد مى گوید: «شاید روز انتخابات مردها کارت همسرانشان را بیاورند و به جاى آنها راى بدهند.» وراى همه این مسائل، سئوال بزرگ ترى نیز مطرح است و آن اینکه چه تعداد از زنان روستایى مى دانند که انتخابات اصلاً چه جور چیزى است. عاصفه با کمک یک پوستر تلاش مى کند براى تک تک زنان توضیح دهد هدف انتخابات چیست و آنها باید چکار کنند.
او به چند زنى که در یک خانه هستند مى گوید: «ما در افغانستان به اندازه کافى جنگ داشته ایم. این انتخاباتى است که در آن رهبران مان را انتخاب مى کنیم. بعد با گفتن اینکه «آنها خودشان هم نمى دانند انتخابات چه جور چیزى است» زنان را مى خنداند. مادربزرگ هشتاد ساله خانواده زیر لب مى گوید: «نمى شنوم چه مى گویید.» بقیه از او مى خواهند ساکت باشد. یک نفر در گوشش فریاد مى زند: «بعداً برایت تعریف مى کنیم.» پیرزن مى پرسد: «مى شود مقدارى دارو به من بدهید؟ ما فقیر هستیم. کمک مان مى کنید یا نه؟» عاصفه پاسخ مى دهد: «ما مامور ثبت نام هستیم. قرار است شما رهبران جدیدتان را انتخاب کنید.» عاصفه مى گوید: «همه چیز را باید چند بار برایشان توضیح دهم آنها هیچ چیز نمى فهمند.»
بچه هاى کوچکتر دور مادرانشان را گرفته اند و زهرا در حال پر کردن کارت هاى انتخاباتى است. راضیه اثر انگشت مى گیرد و کارت ها را در روکش پلاستیکى مى گذارد. زهرا باید سن زنان را خودش حدس بزند، چون تعداد کمى از آنها سنشان را مى دانند. بر سر سن دخترى با چشم هاى گیراى آبى رنگ که سه فرزند دارد بحث مى شود، به زحمت پانزده سال دارد. زن سرپرست خانواده مى گوید: «او در سن ۱۲ سالگى ازدواج کرده و شش سال است که در خانه شوهرش زندگى مى کند.» زن مى گوید ۱۸ ساله است و مى تواند راى بدهد. یکى از کودکان کارت او را مى گیرد و شروع مى کند به جویدن آن. تا زمان ناهار تیم نام نویسى زنان از سه خانه بازدید کرده و در هر خانه ۶ نفر ثبت نام کرده است. تقریباً نیم میلیون نفر دیگر مانده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: روزنامه شرق
با سلام و عرض ادب خدمت تک تک شما دوستان.سایت شما رو با دقت تمام و کمال خواندم .آرشیو شما رو یک به یک مطالعه کردم و الان می خوام نظر خودم در مورره سایت شما بگم.قبل از این من به سایت های خیلی از گروههای افغانی مراجعه کردو و مطالبشون رو خوندم.مثل گروه تاجیک /ازبک/پشتون و الان شما هزاره.متاسفانه باید بگم که شما ها کلا یک سیاست و یک خط مشی رو تعقیب می کنید و اون این است که خود را حق و دیگران را ناحق جلوه می دهید.در این سایت شما به تحلیل و تجزیه در مورد دیگر رهبران جهادی افغانستان می پردازید و آنها جنگ سالار /بنیادگرایان اسلامی و........... می شمرید.من تمام سایت شما را مطالعه کردم ولی کوچکترین مطلبی در مورد رهبران و فرماندهان هزاره یا به اصطلاح از خودتون چیزی ننوشتید و آنها را معصوم و پاک و حتی شهید قلمداد می کنید.متاسفانه مشکل شما این است که از تمام ابزار برای متبلور کردن کلمه من استفاده می کنید.تاجیک می گوید من /ازبک می گوید من/پشتون می گوید من /هزاره می گوید منپ.پس کی کلمه ما را استفاده می کند.تا زمانی که من های شما به ما تبدیل نشود مطمئن باشید که این وضعئیت شما خواهد بود برای همیشه و گذشته بهترین گواه هست برای این گفته.
مشکلات خانوادگی را در ویلاگهای تان مطرح کنید اثرات مثبت خواهد داد وبنده نیز مطالبی در این قسمت نویشته ام ویقیناْ عاری از اشکال نیست وامید وارم که با پشنهادات اصلح شما بتوانیم نقضهای اندیشه ام را اصلاح نمایم وبادقت تمام مطالب را بخوانید ونظر دهید. تشکر.
خروش بیرار سلام.
امیدوارم که به این سایت نوبای که در بامیان درست ومطالب ان هم از بامیان وهزارجات تهیه می شود سربزنید.
تشکر
وبلاگ جعفر رسولی به روز شد ... در این وبلاگ می خوانید :...
...مبنای درست
...رابطه قوم هزاره با دولت چگونه باید باشد؟
وبلاگ زیبای بود خوشحال می شویم به صفحه ما نیز سری بزنید
سلام دوست قدیمی ! به امید شکوه روز افزون نثر واندیشه ات. خوش درخشیده یی ای یار ای یگانه ترین یار!
سلام دوست بزرگوار!
غیر از آفرین چه می توان گفت به این وبلاگ(ببخشید ُنشریه)
به ما تازه کارها هم سری بزنید
سلام ارزوی توفیق برای شما
درود بر استاد خورو یا خروش
گار شما کار خورو
دوست عزیز سلام! سلامتی شما را از بارگاه پروردگاری عالمیان خواهانم. شما و دوستان صاحب قلم و اندیشه را به منظور تبادل افکار و خواندن مطالب جالب به صفحهء *نوای کاوه* دعوت میکنم. داکتر الف کاوه
وبلاگ جعفر رسولی به روز شد ... جدیدترین نوشته : راهبرد سیاسی – اجتماعی قوم هزاره... منتظر نظرات سازنده شما در این وبلاگ هستیم.
تورنتو مهماندار مردی از تبار عظمت و مهربانی بود.
دوست عزیز سلام ٬ موفقیت مزید شما را درین راستا خواهانم. مطلبی تحت عنوان آیا همه تحصیلکرده ها روشنفکر اند ؟ در صفحهء نوای کاوه تازه درج گردیده است. جهت تبادل نظر در ینمورد شما را به مطالعه آن دعوت نموده و امیدوارم لینک صفحهء نوای کاوه را نیز روی صفحهء زیبای خود قرار دهید. داکتر الف کاوه
با سلام به همه ! شبکه جوانان افغان بخاطر یک سلسله ویرایش ها و گنجانیدن موضوعات بیشتر و مورد علاقه بازدید کننده گان آن چند روزی از نظر دوستان غایب میباشد . مسولین شبکه جوانان با پوزش از دوستان بازدید کننده و اعضای شبکه سعی و کوشش نهایی شان را میکنند تا هر چه زودتر بتوانند برگ سبزی به حضور دوستان تقدیم کنند. با حرمت
وبلاگت واقعا عالی است
به ماهم سر بزن
سلام دوستان. می خواستم خواهش کنم به وبلاگ من به آدرس: www.jahanshahreman.persianblog.com هم سری بزنید و نظرات تان را در مورد شعر های من اعلام کنید. بسیار سپاسگزار خواهم بود.
سلام دوست عزیز . با ارزوی سلامتی برای شما . لینک وبلاگ زیبای شما در بهشت رویایی قرار گرفت . موفق باشید
سلام جناب خروش من از خواندن این مطلب واقعا لذت بردم.
اگر زنان خود همت داشته باشند و همچنین یاری شوند کم کم
از این پوسته بیرون خواهدند امد.تشکر از شما
سلام دوست عزیز. آرزوی توفیق روز افزون دارم برای شما
سلام. خوشحالم که به سایت شما سرزدم و اطلاعات خوبی دریافت کردم. به من هم سربزنید. خوشحال میشوم
ممنون و موفق باشید
سلام دوستان عزیز ! زحمات شما قابل قدراست و مضامین تهیه شده همه پربار و در خور ستایش ومعلوماتی و متنوع . موفقیت های مزید تانرا خواهانم . شاد باشید
پشت بر ستمدیدگان مکن که بخت از تو روی گرداند داستانی کوتاهیست برای شما در صفحه نوای کاوه. داکتر الف کاوه
وبلاگ خیلی زیبا و جالب دارید٬ به سایت ما هم سر بزنید خوش خواهم شد. ممنون!
. . . و مرا از پا در آورد و بعد ناجوانمردانه عمل عباسیان را در برابر ابومسلم خراسانی درحق من انجام داد یعنی هم اورا به شهادت رساند و هم برایش عزا داری کرده و لباس سیه پوشید و من یک شهید مظلوم هستم ، کسی را ندارم لطفاً از صاحبان سایت های انترنیتی خواهش کنید تا حد اقل یاد وبود مرا گاه گاهی به یاد خاطرات خوانندگان عزیز خود بیندازند ” بعد بامداد شد و آن راکب نورانی دهان فرو بست و آن اسپ سفید مرکوبش یک لگد محکم به دهان آن خوک سیاه زد و بسوی افق دور شتافت و در درون هزارجات ناپدید شد ولی نور راکبش فضای غبار آلود خزانی هزارجات را روشنی و ضیا همی بخشید تا من از خواب بیدار شدم و دست به نوشته شدم تا شاید بعداً حافظه با من یاری نکند و بعضی جملات را فراموش کنم ، بناءً دَین خودرا ادا کردم مع السلام و رحمت الله و برکاته علیکُم و علینا
دوستان گرامی و برادران عزیز سلام و درود برهمهُ شما ! با استفاده ازین فرصت و امکناتیکه از برکت سایت برادر فداکار و با شهامت ما آقای “ عطایی ” عزیز میسر شده است ، میخواهم یک دَینی را ادا نمایم و آن اینکه : شب 22/9/2004 در خواب دیدم که یک فرد نورانی در اسپ سفید سوار و از درهُ میدان بطرف هزارجات همی راند و مانند آفتاب میدرخشید ولی در عقبش یک خوک سیاه با نیش های بلند و در گردن آن خوک یک مار سبز حلقه زده بود ، خوک ظاهراً آرام به نظر میرسید ولی آن فرد نورانی سوار بر اسپ با هرکسیکه رو برو میشد ، میگفت : “ نام من ( قمبر لنگ ) است ، من یک شهید گمنام هستم ، میخواستم از لشکریان امام زمان باشم اما مانند هزاران مسلمان فریب خورده گرفتار خر دجال شدم ولی زمانیکه حق را از باطل تشخیص دادم ، شب وروز استغفار نمودم تا اینکه یکی از سرداران لشکر امام زمان یعنی مزاری (رح ) مرا بخشید و این مسئله برای دجالانی طوق لعنت در عنق که گویا دوران سیاهُ عباسیان را تمثیل میکند، سخت آمد ومرا با تیرجهالت خویش از پا در آورد و این اسپ را مزاری از بهشت برایم اعطا کرد تا دربین شما مردم آمده وارشادحق نمایم ” . . .
. . . آن مرد بزرگوار بسوی هزارجات میشتافت و نعره میزد : “ مردم شریف فریب خران دجال را نخورید ، اینها مار های آستین شماست و در هنگام مناسب نیش زهر آگین خودرا در بدن شما فرو خواهد برد و شمارا مانند گذشته ذلیل و خوار خواهد ساخت ، چون روابط شما با اینها از اساس نا مشروع و روابط مرید و آغا ، خاک و نور ، ساجد و مسجود و تُف و پیر است ، بنا برآن گویا در اول کسانی بودند که آگاهانه این اعمال خلاف شرع و خلاف عزت انسانی را با چال و نیرنگ شیطانی جزء فرهنگ شما ساختند که الهی با ابلیس ، یزید و فرعون محشور شان باد و ناگفته نماند که امروز از باز ماندگان آنها انسانهای با وجدان و شریفی هستند که ازین اعمال ابا میورزند که البته آنها جزء مردم ما است و مبارزهُ ما یک مبارزهُ اصولی است نه علیه افراد خاصی وسروکار ما با قشر محدودی از شیاطین آنها است که ازین روابط جاهلانه برای احراز قدرت ، سوء استفاده نموده و خودهارا توانگر و دیگران را بینوا ، فقیر ، خوار و ذلیل میسازند . ” ، من که از دیدن این مرد نورانی ، گفتارش و آن خوک سیاه و مار سبز گردنش در تعجب شدم با ترس و هراس با او نزدیک شدم و سلام کردم . . .
. . . دیدم چهره اش آشنا است و آن قمبر لنگ است که من در مجلس فاتحه اش بودم و برایش جزء از قرآن که خوب بیادم است ( جزء وَا عْلَمُوْ ) را خوانده بودم ، خواستم دستش را ببوسم ، نعره زد و بسیار عصبانی شد و گفت : “ این پیام بابه مزاری (رح ) است که دیگر دست کسی را به جزء اقارب القریب ( پدر، مادر ، عمو ، ماما ، برادر بزرگ و خواهر بزرگ ) نبوسید که تحقیر میشوید و من به خاطر رهایی شما از ذلت ، جان خود و هزاران عزیز خودرا از دست دادم تا شما صاحب عزت شوید و دست بوس دیگران نباشید و نگذارید که کسی به دهان فرزندان شما تُف کرده ، کمر فرزندان شما را برای مُرید ی و ذلّت ببندد ” ، بعد برایم گفت که: “من در آخرین لحظات مبارزه حق را از باطل تشخیص دادم و میخواستم در رکاب ابر مرد روزگار و قهرمان ملی خودمان الحاج محقق که میراثدار سنگر عزت ودفاع بابه مزاری در درهُ صوف بود ، در برابر سپاهُ ابوجهل شمشیر بزنم و روح بابه مزاری (رح ) را شاد و خرّم بگردانم که ناگه تیری از کمان دجالانی که سالها فریب شان را خورده بودم ، بطرف من رها شد . . .
. . . و مرا از پا در آورد و بعد ناجوانمردانه عمل عباسیان را در برابر ابومسلم خراسانی درحق من انجام داد یعنی هم اورا به شهادت رساند و هم برایش عزا داری کرده و لباس سیه پوشید و من یک شهید مظلوم هستم ، کسی را ندارم لطفاً از صاحبان سایت های انترنیتی خواهش کنید تا حد اقل یاد وبود مرا گاه گاهی به یاد خاطرات خوانندگان عزیز خود بیندازند ” بعد بامداد شد و آن راکب نورانی دهان فرو بست و آن اسپ سفید مرکوبش یک لگد محکم به دهان آن خوک سیاه زد و بسوی افق دور شتافت و در درون هزارجات ناپدید شد ولی نور راکبش فضای غبار آلود خزانی هزارجات را روشنی و ضیا همی بخشید تا من از خواب بیدار شدم و دست به نوشته شدم تا شاید بعداً حافظه با من یاری نکند و بعضی جملات را فراموش کنم ، بناءً دَین خودرا ادا کردم مع السلام و رحمت الله و برکاته علیکُم و علینا .
بسیار از ایم تلاش شما لذت بردم و این مطالب ارزنده را ظبط کردم که در فرصتی ممناسب بخوانم لینک شما هم به این ادرس افزوده شد
سلام به شما از زمت
استاد فرید احمد خورو
افغانستان ومخصوصا هزاره جات را دریابید: ضمنا عید سعید فطر مبارک باد
بعد از سلام خواستم تا از سایت جدید جاویدان برای شما دوستان اطلاع دهم. به امید دید و بازدید شما عزیزان
بسیار مفید بود امیدوارم همیشه موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت شما . صحت مندی شما افتخار ماست . دوست عزیز از سایت زیبایی شما مطالب را خواندم و بهره بردم به امید ترقیات شما. دوست عزیز اگر ممکن است سایت من رابه سایت خود لنک کن بعید از لطف تان نخواهد بود. من هم چنین میکنم والسلام
سلام به خروش عزیز یگان نوشته در پیام دردهای دلم هم بدهید تا بدانیم که شما را داریم ، درود به خروش عزیز .
خروش عزیز سلام ، درکهای شما گم است ، شما را یاد کرده ایم ، گاه گاهی خود را در وبلاگها نشان دهید تا دل ما جمع شود..
سلام دوست عزیز ... مطالب جالب و دلکش نوشتید ... موفقیت شما تنها آرزوی قلبی من است ...
«سردوی که ملی نیست!» -- مضمون جالبی در مورد سرود ملی به قلم خواجه بشیر احمد انصاری در وبلاگ گرد راه.
سلام خدمت دوست عزیز امید صحت مند باشی. از مطالب ویبلاگ شما بهره مند شدم. دوست گرامی من از کابل زمین ۲ ویبلاگ را اداره میکنم. اگر ممکن باشد سری در حریم ما هم بزنی و لنک کنی ویبلاگ مرا در بلاگ خودت این هم بلاگ دومی منwww.idreesbaqaye.persianblog.com
والسلام
دوستان نازنین سلام
اگر میخواهید از تازه ترین وقایع ، حوادث ، اختراعات ، اکتشافات علمی ، و بالاخره رویداد های زمانة ما آگاهی حاصل نمایید ، به وبلاگ تازه ایجاد (درجهان ما ) تشریف بیاورید . و مرا درکارم رهنمایی کنید . ممنون تان
سلام. بلاگ جالبی بود. م.فق باشید.
(خاطرات سیاسی یک دیپلمات جمهوری اسلامی) وی به کمک آریاپور باعث قتل عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت شیعه افغانستان نیز شد. اینجا بود که من متوجه شدم بسیاری از اختلافات حزبالهیها عمدتا روی محور مسائل مالی و پیشپا افتاده بوده در مورد مسائل استراتژیک و مهم باهم اتحاد داشته شیوه مشترکی را اتخاذ مینمایند. حجتالاسلام عبدالعلی مزاری رهبر حزب شیعی وحدت افغانستان علاوه بر تسلیحاتی که از رژیم تهران دریافت میکرد فقط برای پرداخت حقوق پرسنل زیردست خود یعنی سربازان و افسران تحت امر، سالیانه پانصد هزار دلار بودجه لازم داشت که این پول از دفتر مقام رهبری توسط نماینده ویژه اعزامی وی پرداخت میشد. گویا در آخرین باری که این پول بوی پرداخت میشود نماینده خامنهایی بوی میگوید مدتی است برای دستبوسی رهبر به تهران نرفته و بهتر است سری به تهران بزند و طی دیداری از خامنهایی از وی تشکر و قدردانی نموده
سلام .... وبلاگ زیبایتان را خواندم ....... مطالب بسیار زیبا بود ....... وبلاگ من هم در مورد کامپیوتر و اینترنت است ........ اگر قابل دانستید به وبلاگ من هم بیایید ....... و اگر دوست داشتید با هم تبادل لینک داشته باشیم ......... موفق باشید ......... کامپیوتر افغانستان
pfont face="Webdings" color="#FF0000" size="5"
marquee width="880" height="61"Zعید شما مبارک/marquee
/font/p
با عرض سلام و ادب! لطف نموده بکلبه ما نیز سری بزنید. آزرومند همنوایی همکاری و رهنمونی شما در این امر دادخواهانه بوده و با ارائه عنوان زیرین از شما یذیراٌْیی مینماییم: آمر خاد نظامی بار دیگر بازداشت گردید!
شنیده اید که جایزه دفاع از آزادی بیان را به وبلاگ یادداشتهایی از کابل داده اند؟ نه به آن سالهایی که همه دنیا افغانستان را فراموش کرده بود، و نه به این روزگار که دنبال بهانه ای برای مطرح کردن نام افغانستان هستند، جایزه خوش لباس ترین رهبر را به کرزی می دهند،جایزه بهترین سردبیر سال را به شکریه بارکزی می دهند که در هر بیست روز یا یک ماه، دو ورق پر از غلط منتشرمیکند، جایزه آزادی بیان را به سمیع حامد می دهند که حتی یک مقاله هم در این باره ننوشته است، و حالا هم جایزه دفاع از آزادی بیان را به یک وبلاگ می دهند که غیر از کاپی کردن خبرهای دیگر سایتها و بد و بیراه گفتن به این و آن، هیچ مطلب دیگری ندارد. این تازیانه خورده رادیو آزادی که نام سهراب کابلی بر خود نهاده هم، مطمئناْ نظر های مخالف را از وبلاگ خود حذف می کندُ چون باید از آزادی بیان دفاع کند. اما کیست که حقیقت را نداند؟!!!!!!!
www.onebyone.blogsky.com
به صاحب این وبلاگ و تمام باز دیدکنندگانش سلام گرم تقدیم!
به پروژه «One by One» سهم بگیرید، اگر واقعاً مردم خود را دوست دارید یا خود را از زندگان جامعه خود در عصر خود می دانید!
تعدادی از هموطنان ما این شهامت را می توانند داشته باشند که برای فرزندان هموطن خود که به علت نداشتن چیزی نمی توانند به مکتب بروند، پول بدهند، پول جمع آوری نمایند و صد گونه هم دردی دیگر. اما یک عده از دوستانی دیگری که در دنیای انترنیت تا حدی دسترسی پیدا کرده و وبلاگ یا وب سایت ساخته اند، این جرأت را ندارند که صفحه ویژه یک پروژه کمک به متعلمین را در صفحه خود پیوند دهند. این واعقاً مایه تأسف است!
من بحیث یک هموطن شما، از تمام بازدید کنندگان این وبلاگ صمیمانه تمنا می نمایم تا در وسعت بخشیدن همین پروژه سهم بگیرند. اگر خود نمی تواند کمک کند، یک دوست دیگرش را باخبر بسازد و برای او توصیه نماید. اگر هیچ کرده نمی توانیم، همینقدرش که مشکل نیست!!!؟؟؟
برادر تان حبیب پیمان از دنمارک
www.mechid.com
یادآوری: صاحب این وبلاگ چیزی در دل نگیرد. من از صاحبان بعضی از وبلاگ ها خواهش کرده بودم که صفه ویژه این پروژه را در وبلاگش پیوند دهند، اما همین کار را نکردند.
درود به فرید خروش ... اولین بار این جا می ایم ... خواندنی و پر است ... موفق باشید. من هم خانه ای کوچکی دارم .. منتظر شما
خروش گرامی سلام !
نوشته ها وتحلیل های شما دقیق وجامعه شناسانه است. شما درد ملتی را فر یاد می کنید که در درازای سده ها آواز شان در گلو خفته و درهای رهایی به رخ شان بسته بود.
زهی بر نسل بالنده و فرهنگی که با مشعل آگاهی زوایای تاریک تاریخ جوامع محروم را روشن می سازد. لطف نموده سر به وبلاگ فرهنگی - ادبی سخن بز نید
شما را خروشنده تر از گذشته میخواهم.